سازمانها همواره به دنبال بهبود در عملکرد خود هستند. برای رسیدن به عملکرد بهتر آنها منابع را به درستی جذب کرده و بکار میگیرند. یکی از مهمترین منابع برای سازمانهای قرن ۲۱ منابع انسانی آن هستند. اما ما چگونه میتوانیم این منابع را به درستی جذب کنیم، به کار بگیریم و در مناصب کلیدی قرار دهیم؟
برای این منظور باید معیارهایی را برای ارزیابی و شناسایی این سرمایهها داشته باشیم. در همین راستا، از دیر باز هوش به عنوان یک عامل مهم در موفقیت منابع انسانی در مشاغل مختلف به خصوص در مشاغل پیچیده مطرح شده است. بدان معنا که هر چه هوش فردی بالاتر باشد احتمال موفقیت وی در انجام وظایف شغلیاش بیشتر است. ولی چیزی که در بین عموم مردم و حتی متخصصان سنتی امور پرسنلی جا افتاده است این است که هوش همان آی کیو است و برای جذب داوطلبان و ارتقای کارکنان به آن بیشتر توجه میکنند. اما واقعیت این است که هوشها متنوع هستند و برای مشاغل مختلف کیفیت هوش متفاوتی نیاز است.
گاردنر در سال ۱۹۹۳ در کتاب خود دیدگاه عموم را نسبت به هوش به چالش کشید. او عنوان کرد که نگاه ما به مفهوم هوش در انسان بسیار بخشی و کوچک است. او عقیده داشت که حداقل ۷ نوع هوش وجود دارد. در سال ۱۹۹۹ مورد هشتم را اضافه کرد و در مورد امکانپذیری وجود هوش نهم نیز بحث کرد. در تئوری هوش چندگانه ، گاردنر به حوزه وسیعتری از قابلیتهای انسان که فراتر از آی کیو است توجه کرد. بر همین اساس گارنر مجموعه قابلیتها و یا هوشها را در قالب ۸ هوش کلامی، منطقی ـ ریاضی، موسیقی، فضایی، جسمی ـ حرکتی، بین فردی، درون فردی و هوش طبیعی بیان کرد:
هوش کلامی: ظرفیت استفاده از کلمات به صورت اثربخش چه شفاهی مانند داستانگو، سیاستمدار و سخنران، و یا نوشتاری مثل شاعر، روزنامه نگار و دبیر، را هوش کلامی یا زبانی گویند. این هوش شامل توانایی سرهم کردن ترکیب کلمات یا ساختار جملات، صداشناسی یا اصوات زبان، مترادف یا معنی زبان و استفاده کاربردی از زبان است. برخی از این استفادهها شامل استفاده از زبان برای متقاعد کردن دیگران، استفاده از زبان برای به یادآوری اطلاعات ، توصیف و تشریح و استفاده از زبان برای صحبت درباره خود ، است.
هوش منطقی-ریاضی: ظرفیت استفاده موثر از اعداد مانند ریاضیدانان و حسابداران، و خوب منطق آوردن مثل دانشمندان، برنامهنویسان و منطقدانان را گویند. این هوش شامل حساسیت نسبت به الگوها و ارتباطات منطقی، روابط علت و معلولی، معادلهها و مواردی از این دست میشود. نمونه استفادههای این هوش در طبقهبندی، درجهبندی، استنتاج، تعمیم، محاسبه و آزمون فرضیه است.
هوش موسیقی: ظرفیت دریافت (مانند طرفداران موسیقی)، متمایز ساختن (مثل کارشناس موسیقی)، تغییر (مانند آهنگساز) و بیان (مثل خواننده) ترکیبهای موسیقیایی را گویند. این هوش شامل حساسیت نسبت به ریتم، ملودی و تُن قطعات موسیقیایی میباشد. یک فرد میتواند فهم صوری و حسی از موسیقی داشته باشد یا فهم رسمی و تکنیکال و یا هر دو.
هوش فضایی: توانایی دریافت صحیح دیداری-فضایی جهان اطراف مانند شکارچی، دیده بان و راهنما، و امکان ایجاد تغییراتی بر آن چیزهایی که دریافت کرده است نظیر معمار، هنرمند و مخترع را گویند. این هوش شامل حساسیت نسبت به رنگها، خطوط، اشکال، فضا و ارتباط بین این ویژگیها است. توانایی ارائه ایدههای بصری و فضایی و تمایل به قرار دادن خود به طرز صحیح در ماتریسهای فضایی از دیگر ویژگیهای این هوش است.
هوش جسمی ـ حرکتی: متخصص در استفاده از کل بدن برای بیان ایدهها و احساسات مثل بازیگر، رقاص و ورزشکار، و چیرگی در استفاده از دستها در تولید و تغییر چیزها مثل قالیباف، مکانیک و جراح را گویند. این هوش شامل مهارتهای خاص فیزیکی مثل هماهنگی، تعادل، چابکی، قدرت، انعطاف، سرعت و توانایی لمسی میباشد.
هوش بین فردی: توانایی دریافت و تمایز قائل شدن در حالات، احساسات، نیات و انگیزههای سایرین است. این هوش میتواند شامل حساسیت نسبت به حالات صورت، صدا و ژستها و توانایی نسبت به تشخیص نشانههای بین فردی اشخاص مختلف و استفاده از این نشانهها برای مقاصد مختلف مثل تاثیرگذاری بر آنها، باشد.
هوش درون فردی: آگاهی از خود و توانایی عمل کردن سازگار با این آگاهی درونی را گویند. این هوش شامل داشتن تصویری درست از خود مثل قوتها و ضعفها، آگاهی از حالات درونی، مقاصد، انگیزهها، مزاجها و علایق و توانایی خود فهمی، عزت نفس و خودنظمی میشود.
هوش طبیعی: متخصص در شناسایی و طبقهبندی قطعات متعدد (گیاهان و جانوران) محیط پیرامون را گویند. همچنین این هوش شامل حساسیت نسبت به پدیدههای طبیعی مثل اَشکال ابر و کوهها؛ و توانایی تشخیص جانداران از بیجانان میشود.
قابل ذکر است که هم ارز با انواع هوش نظریه گاردنر، هوش معنوی، هوش هیجانی، هوش فرهنگی، هوش تجاری و مواردی از این دست ارائه شده است که مشخصا هوش هیجانی معادل ترکیب هوش درون فردی و بین فردی است. هوش معنوی در مدل گاردنر تحت عنوان هوش وجودی مطرح شده ولی اینکه آیا در طبقه بندی هوش قرار میگیرد، هنوز مورد تردید است. علاوه بر این به نظر میرسد که مواردی مثل هوش فرهنگی و هوش تجاری هم بیشتر به یک مهارت، آگاهی و بینش است تا اینکه هوش تلقی شود.
بنابراین مدیران منابع انسانی برای جذب و انتصاب کارکنان در مشاغل مختلف باید به ترکیبی از این هوشها توجه کنند و تنها بر آی کیو تاکید نکنند. حتی در تحقیقاتی این نتیجه به دست آمده است که هوش هیجانی برای مدیرانی با ارتباطات بیرونی زیاد مهمتر از آی کیو است!