نوآوری سازمانی اغلب به عنوان تغییرات مهم در سازمان شناخته میشوند. نوآوری سازمانی به معنای ایجاد خدمت، محصول و فرایند جدید و یا استفاده جدید از خدمات، محصولات و فرایندهای گذشته است. نباید نوآوری را با خلاقیت اشتباه گرفت چون خلاقیت به معنای دادن یک ایده جدید است، ولی نوآوری به معنای به کارگیری ایده و خلق چیزی جدید است. در حقیقت نوآوری مجموع خلاقیت و پیادهسازی آن است. لزوم نوآوری در قرن ۲۱ برهیچ کس پوشیده نیست. اما آیا همه نوآوریها موفقیت آمیز هستند. با اینکه محاسبه دقیق اینکه چه درصدی از ابتکارات کسب و کار با شکست مواجه میشوند، دشوار است ولی میتوان گفت تقریبا ۷۰ درصد آنها شکست میخورند.
ده دلیل اصلی شکست نوآوری به عنوان قاتلان نوآوری در ادامه معرفی شدهاند:
۱٫ ایجاد نکردن فرهنگ حامی نوآوری: برخی فرهنگها حامی و برخی دیگر قاتل ایده و نوآوری هستند. برای نوآوری باید فضای فرهنگی آن ایجاد شود و در سبک رهبری، معیارهای موفقیت و تاکیدات استراتژیک سازمان متبلور شود.
۲٫ عدم استقبال و حمایت مدیر عالی: تغریبا میتوان گفت که اگر مدیر سازمان نخواهد، هیچ ایدهای در آن سازمان به نتیجه نمیرسد. مدیر باید ایدههای جدید را گرفته و از پیادهسازی بهترین آنها حمایت کند.
۳٫ نداشتن فهم گسترده و فرایند سیستمی: معمولا سازمانها برای حل مشکلات به صورت نوآورانه، چند روز تکنیکهایی را آموزش میدهند سپس یک جلسه طوفان مغزی با چند نفر به صورت محدود میگذارند تا ایدهای داده شود. بعد چند هفته نتیجه چست؟ «نوآوری جواب نمیدهد». امروزه در محیط متغیر و رقابتی، چنین نگاهی به نوآوری سطحی به نظر میرسد. ایدهپردازی و نوآوری باید به صورت یک فرآیند در نظر گرفته شود که در این فرآیند کارکنان به صورت مستمر از خود خلاقیت بروز میدهند.
۴٫ منابع مورد نیاز تخصیص داده نشدند: اغلب مدیران در جلسات سالانه میگویند: «ما نیازمند نوآوری بیشتری هستیم» و سپس به سراغ موضوع بعدی میروند این یعنی شعار. نوآوری نیازمند زمان، انرژی و پول است. افراد نیازمند زمان، آزادی و آموزش برای ایدهپردازی دارند و در صورت دادن ایده نیازمند پول برای پیادهسازی آن هستند.
۵٫ نبود نوآوریها در جهت استراتژی سازمان: هر ایدهای به درد سازمان نمیخورد. نباید اینطور فکر کنیم که هیچ چارچوب و محدودیتی برای نوآوریها نداریم. نوآوری مناسب است که در راستای تامین استراتژیهای سازمان باشد. بنابراین استراتژیها باید به خوبی تعریف شده و جهت دهنده ایدهها باشد.
۶٫ عدم تخصیص زمان و انرژی کافی در بررسی محیط بیرونی و داخلی: نوآوری که تنها متکی بر تحلیل محیط داخلی سازمان باشد، محکوم به شکست است. در بکارگیری ایدهها باید محیط عمومی و وظیفهای سازمان را در نظر گرفت.
۷٫ نبود تنوع کافی در فرایند نوآوری: تنوع تفاوت بین «همانند گذشته، همانند گذشته» فکر کردن و امکان «واو، من تا حالا بهش فکر نکرده بودم»، است. برای نوآوری باید از افراد با نگرشهای مختلف، سنین مختلف، نژادهای مختلف، فرهنگهای مختلف، جایگاههای مختلف و حتی مشتریان بهره جست.
۸٫ نداشتن معیار ارزیابی: زمانی که ایدهها رو به فزونی میرود، معیاری برای ارزیابی و رتبهبندی آنها باید وجود داشته باشد در غیر این صورت بکارگیری ایدههای ناکارامد، سرخوردگی کارکنان و در نهایت شکست نوآوری را به دنبال دارد.
۹٫ عدم آموزش و راهنمایی تیم نوآوری: همانند همه مفاهیم مدیریتی، نوآوری نیز نیاز به آموزش دارد. نوآوری نیاز به روشهای جدید تفکر و مهارتهای مخصوص به خود دارد. در تحقیقی مشخص شد کمتر از ۱۰ درصد از اعضای تیمهای نوآوری تحت آموزش قرار گرفتهاند، تعجب برانگیز نیست که ۷۰ درصد آنها شکست خوردهاند.
۱۰٫بسیاری از ایدهها روی کاغذهای میز کار کارکنان میمیرند. داشتن یک سیستم کارا که ایدهها را دریافت کند، افراد را در توسعه آن درگیر کند، اصلاح کند، غنا بخشد و در نهایت ارزیابی کند، برای موفقیت نوآوری سازمانی ضروری است.