«کوچک زیباتر است»، «سازمان چابکی باشید»، «عصر کنونی عصر سازمانهای افقی است»، «سازمان خود را معماری مجدد کنید»، «مشاغل و فرآیندهای غیر استراتژیک خود را برونسپاری کنید» و شعارها و جملههایی از این قبیل را در سالهای اخیر فراوان در مطالعات سازمانی و محیطهای کسب و کار شنیدهایم. این شعارها همگی، سازمانها را به ترغیب میکنند تا مشاغل، افراد، و فرآیندهای استراتژیک خود را شناسایی کنند و مشاغل، افراد و فرآیندهای غیراستراتژیک یا مازاد را برونسپاری.
امّا واقعاً مشاغل استراتژیک، کدام مشاغل سازمان هستند و چگونه میتوان آنها را شناسایی کرد؟ بگذارید با نگاهی استعاری به بیان معنای این اصطلاح بپردازیم. «یک تخممرغ را در سر میز صبحانه بردارید، اندکی شکر یا نمک روی میز صبحانه بریزید و تخم مرغ را بر روی دانههای شکر یا نمک قرار دهید. تخممرغ به صورت متعادل بر روی این دانهها قرار میگیرد. حالا به آرامی شروع کنید به فوت کردن به دانههای شکر یا نمکی که تخممرغ به روی آنها قرار گرفته است. چه اتفاقی می افتد؟ بله، بسیاری از دانههای شکر یا نمک از اطراف تخممرغ دور میشوند و تنها اندکی از آنها میمانند، آنهایی که تخممرغ هنوز به روی آنها قرار گرفته است».
در این نگاه استعاری، سازمان شما همان تخممرغ است و دانههای شکر یا نمکی که باقی میمانند، مشاغل استراتژیک سازمان شما هستند. مشاغل استراتژیک در سازمان پایههای سازمان شما به شمار میروند و مشاغلی هستند که تعادل سازمان، ثبات و استوراری آن را حفظ میکنند و باعث میشوند که سازمان شما سرپا بایستد. این مشاغل، همان مشاغی هستند که ۸۰ درصد ارزشافزاییِ شرکت شما، به آنها وابسته است. نکته حائز اهمیت آن است که لزوماً مشاغل استراتژیک، مشاغل مدیریتی یا مشاغلی که در سطوح بالای هرم سازمانی قرار دارند، نیستند، بلکه مشاغل استراتژیک، مشاغلی هستند که سازمان بر شانههای آنها قرار دارد، ولو آنکه این مشاغل در سطوح پایین سازمانی باشند.
در نگاه استعاری فوق به مفهوم سازمان و مشاغل استاتژیک آن، دو مورد مهم حائز اهمیت است. نخست آنکه «چه کسی فوت میکند» و دوم اینکه «فوت کردن چیست»؟
سؤال نخست به ترکیب تیمی اشاره دارد که مأمور شناسایی مشاغل استراتژیک سازمان میشوند. این مورد در سازمانهای ایرانی مسئلهآفرین بوده است. اگر نگاهی به برخی از پروژههایی که در سازمانهای کشور برای شناسایی مشاغل استراتژیک انجام شدهاند بیاندازدید، خواهید دید که اکثر مشاغلی که به عنوان مشاغل استراتژیک شناسایی شدهاند، در سطوح بالای سازمان قرار داند. آیا از خود پرسیدهاید چرا چنین است؟ یک پاسخ محتمل آن است که ترکیبِ قدرت تیم پروژه شناسایی مشاغل استاتژیک در سازمانها، به طرف کفه مدیریت و سطوح بالای سازمان سنگینتر است، لذا هر پروژهای که بقای این سطح را به خطر بیاندازد، محکوم به توقف است.
پاسخ به سؤال دوم، روششناسیهای شناسایی مشاغل استراتژیک را مورد توجه قرار میدهد. به نظر میرسد که روششناسیهای شناسایی مشاغل استراتژیک هم، رویکرد مدیریتگرا را حمایت میکنند. بنابراین طوری عمل فورت کردن انجام میشود که دانههای سطوح مدیریت، باقی بمانند.
امّا این موارد چه خطری برای سازمان دارد؟ برای فهم این خطر کافی است بعد از عمل فوت کردن در مثال فوق، یکی از دانههای باقیمانده زیر تخممرغ را با اراده خارج کنید، بله تنها یکی را. چه اتفاقی میافتد؟ تخممرغ تعادل خود را از دست داده و سقوط میکند. بنابراین اشتباه (عمدی یا غیر عمدی) در شناسایی مشاغل استراتژیک، در بلندمدت سقوط و مرگ سازمان را همراه دارد.
بنابراین، دو کار مهم در شناسایی مشاغل استاتژیک باید انجام شود. نخست ترکیب تیم پروژه شناسایی مشاغل استراتژیک را طوری انتخاب کنیم که سنگینی کفه مدیریت را متعادل کند. حضور نماینده سطوح پایین سازمان و استفاده از مشاوران خارجی بیطرف، میتواند کارساز باشد. دوم، در انتخاب و بهکارگیری روششناسیهای شناسایی مشاغل دقیق عمل کنیم. دقت در این دو، مشاغل واقعاً استراتژیک سازمان، مشاغلی که پایههای سازمانند و تعادل و استواری سازمانی مدیون آنهاست را مشخص میکند، نه مشاغلی که استراتژیک نیستند، ولی متصدیان قدرتمندی دارند.
مأخذ: «مشاغل استراتژیکی که استراتژیک نیستند»، نوشته علی اصغری صارم، روزنامه گسترش صنعت، ۲۴ دی ۱۳۹۲، صفحه ۷٫