وقتی خبر ماجرای آزمایشگاه مؤسسه پلیتکنیک رنسلیر را خواندم که در آن یک سرایدار با خاموش کردن یک یخچال آزمایشگاهی منجر به از بین رفتن نتایج ۲۰ سال پژوهش و به بار آمدن خسارت یک میلیون دلاری شده بود، جرقه این سؤال در ذهنم روشن شد که نکند ادعای آن قهوهچیِ پروژه آپولو در این که کل موفقیت پروژه آپولو مرهون زحمات او در تهیه قهوه برای متخصصان ناسا است، درست باشد! برای آن که پاسخ ابتدایی ذهنم به این سؤال را با شما در میان بگذارم ابتدا این دو ماجرا را تعریف میکنم.
ماجرای سرایدارد رنسلیر
در تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۲۳ نیویورکتایمز خبری را منتشر کرد و در آن مدعی شد که در سپتامبر سال ۲۰۲۰ و در آزمایشگاه مؤسسه پلیتکنیک رنسلیر (Rensselaer Polytechnic Institute) یک سرایدار منجر به از بین رفتن نتایج بیش از ۲۰ سال پژوهشهای مختلف و تحمیل یک میلیون دلار خسارت به این مؤسسه شده است.
گویا ماجرا از این قرار بوده است که سرایداری به نام جوزف هرینگتون (Joseph Herrington) که توسط یک شرکت فعال در حوزه خدمات نظافت به نام دایگل کلینیگ سیستمز (Daigle Cleaning Systems) به مؤسسه رنسلیر فرستاده شده بود، با شنیدن زنگ هشداردهنده یکی از یخچالهای آزمایشگاه که حاوی کشت سلولی، نمونهها و سایر عناصر ذخیره شده در دمای منفی ۱۱۲ درجه فارنهایت بوده است، کلافه شده و برای قطع کردن آن صدای آزاردهنده، یخچال را خاموش کرده است. هرچند خود هرینگتون مدعی است که از سر نگرانی و برای جلوگیری از خسارت احتمالی این کار را کرده است. با این وجود مؤسسه پلیتکنیک رنسلیر، کارفرمای این سرایدار، یعنی دایگل کلینیگ سیستمز را به عدم ارائه آموزش کافی در مورد «چگونگی کار با تجهیزات تخصصی و ظریف» متهم کرده و این پرونده شکایت این موسسه از آن شرکت کماکان در دادگاه در جریان است.
ماجرای قهوهچیِ آپولو
سالها پیش دکتر مردیت بلبین (Dr. Meredith Belbin) که یکی از استادان و اندیشمندان حوزه تیمسازی است، در مطالعات و پژوهشهای خود متوجه شد که در برخی موارد و علیرغم آن که تیمها از افرادی تیزهوش، با مهارتهای تحلیلی و توانایی ذهنی بالا تشکلیل میشوند، عملکرد بسیار ضعیفی از خود نشان داده و به نتایج غیرمنتظره و ضعیفی میرسند. او این پدیده را «سندرم آپولو» (Apollo Syndrome) نامگذاری کرد. این اصطلاح، همچنین برای توصیف شرایطی استفاده میشود که در آن شخصی دیدگاه بسیار مهمی از نقش خود در یک تیم دارد.
گفته میشود اصطلاح سندرم آپولو به پروژه آپولوی ناسا که ماموریت سفر انسان به کره ماه را پیگیری میکرد اشاره دارد. گویا در این پروژه، یکی از کارمندان ناسا مدعی شده بود که موفقیت آپولو مرهون زحمات اوست؛ درصورتی که صدها دانشمند دیگر ناسا، شبانهروز روی پروژه کار میکردند، این فرد در واقع با تهیه قهوه برای این دانشمندان و متخصصان توانسته آنها را بیدار و سرحال نگه داشته و منجر شود دانشمندان بر خستگیها و بی خوابیشان غلبه کنند.
جدا از آن که این دو ماجرا تا چه اندازه در واقعیت رخ دادهاند و درست هستند، ذهنم را درگیر نوعی تناقض کرد. در «ماجرای سرایدارد رنسلیر» وظایف یک شغل غیرراهبردی منجر به شکست راهبردی شده است. اما در «ماجرای قهوهچیِ آپلو»، یک موفقیت بزرگ راهبردی به یک وظیفه ناچیز غیرراهبردی تقلیل یافته است. هرچه باشد هر دو ماجرا به یک پدیده اشاره دارند! آن هم اهمیت وظایف افراد و کارکنانی است که در سازمان و در نگاه نخست ممکن است کماهمیت جلوه کنند!
فرضیهای که به عنوان پاسخ احتمالی به این تناقض به ذهنم رسید آن بود که شاید کماهمیتترین وظیفه و یا شغل در یک سازمان نتواند موفقیت راهبردی را به دنبال آورد، امّا به نظر میرسد انجام نادرست همین وظایفِ کماهمیت حتماً بتواند تمام دستاوردهایِ راهبردی یک سازمان را یکشبه بر باد دهد!
درست است که در ماجرای پروژه آپلو، این ادعا که موفقیت کل پروژه به عملکرد یک قهوهچی بر میگردد نمیتواند ادعای درستی باشد، ولی به نظر میرسد ماجرای رنسلیر به ما این هشدار را میدهد که برعکس این ادعا میتواند درست باشد! پس به نظرم میرسد باید نسبت به آموزش کافی و توجیه دقیق افرادی که در سازمان و یا شرکتمان مشغول انجام کارهای حتی به ظاهر کماهمیتتر هستند هم پرداخته و حواسمان باشد که شاید تمام موفقیتِ یک سازمان به یک وظیفه برنگردد اما گاهی تمامِ شکست یک سازمان از انجام نادرست یک وظیفه رقم میخورد؛ حتی اگر آن یکوظیفه، یک وظیفه بهظاهر کماهمیت باشد!
علی اصغری صارم
استادیار گروه مدیریت دانشگاه بوعلی سینا
سیزدهم تیرماه ۱۴۰۲
این نوشتار برای نخستینبار در www.HRyar.com منتشر شده است.
با «اچ آر یار» همراه باشید.