مدیریت استعداد اصطلاحی است که این روزها بر سر زبان بسیاری از مدیران شرکت ها و مدیران منابع انسانی می چرخد.
به باور برخی مدیریت استعداد مرحله سوم از تکامل حرفه مدیریت منابع انسانی به شمار میآید. یعنی پس از مدیریت پرسنلی و مدیریت استراتژیک منابع انسانی، مدیریت استعداد، نسل سوم از توسعه حرفه مدیریت منابع انسانی است.
مدیریت استعداد مجموعهای از فرآیندهای یکپارچه منابع انسانی است که برای جذب، توسعه، انگیزش و حفظ کارکنان بهرهور و با عملکرد بالا طراحی شده است. هدف مدیریت استعداد ایجاد سازمانهای با عملکرد بالاست که به شکل پایداری اهداف استراتژیک و عملیاتی خود را برآورده میکنند.
تأکید مدیریت استعداد بر آن است که فرآیندهای منابع انسانی را مبتنی بر مدلهای شایستگی طراحی و اجرا کند. تأکید بر توسعه و یادگیری در این رویکرد بسیار حائز اهمیت است. مدیریت استعداد محور خود را بر پستهای کلیدی و افراد کلیدی می گذارد و فرآیندهای منابع انسانی برای این مشاغل و افراد تدوین، اجرا و کنترل میشوند.
در مدیریت استعداد، یکپارچگی و انسجام میان فرآیندهای منابع انسانی و نیز ارتباط منطقی و یکپارچه با فرآیندهای کسب و کار از اهمیت ویژهای برخوردار است. این یکپارچگی بدان معناست که شرکتها و سازمانها در تلاش برای دستیابی به اهدافشان باید از استمرار و پیوند جذب، آموزش، مدیریت، حمایت و جبران خدمات استعدادهای خود مطمئن شود.
یکی از مدل های نسبتاً جامع در مدیریت استعداد، مدل آرمسترانگ است که در سال ۲۰۰۶ ارائه شده است. در این مدل، مدیریت استعداد با اهتمام به نقشه استراتژیک شرکت آغاز می شود. جذب استعداد، مدیریت نگهداشت استعداد و مدیریت توسعه استعداد گام های بعدی بر اساس این مدل است. با اجرای این فرآیندها در نهایت شرکت شما خزانه ای استعدادها خواهد داشت که عملکرد آنها بسیار بالاتر از عملکرد کارکنان عادی است. مراحل این فرآیند در شکل ذیل که برگرفته از مقاله «بررسی رابطه بین مدیریت استعداد و عملکرد سازمانی» نوشته شده نوع پسند و همکارانش (۱۳۹۲) است، نشان داده شده است.
بنابراین،محوریت مشاغل و افراد کلیدی، تأکید بر توسعه و یادگیری، طراحی فرآیندهای منابع انسانی مبنتی بر مدل شایستگی، انسجام میان فرآیندهای کسب و کار و فرآیندهای منابع انسانی، مهمترین اصول مدیریت استعداد به شمار میآیند.